وقتی موشها ریاضی یاد میدهند
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۱۸۸۶۷۹
به گزارش گروه فرهنگی ایرنا، آموزش مفاهیمی چون جهتها و شکلهای هندسی، اعداد و شمارش از نخستین آموزشهای کاربردی است که دنیای اطراف را برای کودک قابل درک میکند. آموزش این مفاهیم در قالب ماجراهای زندگی روزمره و به شکل غیرمستقیم از مشخصترین اهداف مجموعه ۱۲ جلدی کتابهای ریاضی با موشی است. این کتابها به قلم النور می و با تصویرگری دبورا ملون منتشر و جوایز متعددی را از آن خود کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در مقدمه این کتابهای کوچک به امضای جوآن ای.کین آمده است: معلمهای ریاضی که در زمینهی شیوه های یادگیری دوران کودکی تخصص دارند، تأیید کردهاند که هر مبحث این مجموعه برای کودکان و والدین و معلم هایشان کاملا کاربردی است. فعالیتهای سرگرم کنندهی صفحه های پایانی کتابها هم کودکان را ترغیب میکنند تا به ریاضی فکر و درباره اش گفت وگو کنند.
انتشارات افق کار انتشار این مجموعه را با ترجمه محبوبه نجفخانی از سال ۹۸ آغاز کرد و سال گذشته به پایان رساند. این کتابها در ۱۲ جلد ۳۰ صفحهای در قطع مربع طراحی شدهاند.
کودکان در این مجموعه با دو موش به نامهای آلبرت و واندا آشنا میشوند و در جریان ماجراجویی آنها با مفاهیم ریاضی آشنا میشوند. این مجموعه در قالب عناوین کتابهای فندق چاپ شده که آثار کودک و نوجوان نشر افق را در بر میگیرد. مخاطبان اصلی مجموعه پیش رو، کودکان گروه سنی ب هستند.
این مجموعه کودکان را تشویق میکند با شیوهای متفاوت و دوست داشتنی درباره ریاضی فکر و گفت وگو کنند. مهارت خواندن کودکان را تقویت میکند. فعالیتهایی سرگرم کننده و لذت بخش دارد. همچنین می توان داستان های این کتاب را برای کودکان بلندخوانی کرد.
نخستین جلد این مجموعه شهربازی پرماجرا نام دارد و در جریان آن کودکان واژههای جهتنما همچون بالا و پایین را بهتر درک میکنند. «آلبرت به خواهر بزرگش، واندا میگوید نمیترسد سوار وسیلههای شهربازی شود، فقط دوست ندارد سوار آنهایی شود که بالا و پایین و چپ و راست میروند یا دور میچرخند! اما حالا باید دید وقتی آلبرت اشتباهی توی صف یک بازی دیگر میایستد، چه اتفاقی برایشان میافتد!»
جلد دوم با عنوان گم شدن در موزه به کودکان جهت چپ و راست را میآموزد. «آلبرت خیلی خوشحال است که میخواهد به موزه یا به قول خودش «موشزه» برود اما وقتی توی موزه، دخترعموی دوستش گم میشود، آنها همهجا را دنبال او میگردند و با ماجراهای جدیدی روبهرو میشوند.»
موشهای اسکیتباز در جلد سوم به کودکان در درک شکلهای دو بعدی کمک میکنند. «چالههای آب، یخ بستهاند و آلبرت از خوشحالی روی پایش بند نیست و دلش میخواهد با موشها روی یخ اسکیت بازی کند! موشهای دیگر دارند با اسکیتشان روی یخها شکلهای هندسی میکشند. واندا دایره و موشهای سهقلو سهگوش میکشند. اما باید دید آلبرت هم میتواند چیزی بکشد یا فقط دردسر درست میکند.»
جلد چهارم با عنوان آببازی در ساحل مفهوم گنجایش را برای کودکان توضیح میدهد. «آلبرت تصمیم گرفته توی جعبهی ماسهبازی آدمها برای خودش بک ساحل درست کند. اما یک مشکل وجود دارد. چطوری آب به ساحل بیاورد، آن هم با یک سطل کوچک؟»
جلد پنجم با عنوان اولین روز مدرسه کودکان را با روزهای هفته آشنا میکند. «قرار است آلبرت برای اولین بار به مدرسه برود. او لحظهشماری میکند که زودتر شنبه شود و به مدرسه برود. اما خیلی زود متوجه میشود که مدرسه خیلی با خانه فرق دارد. آلبرت هر روز هفته با یک برنامهی تازه و جالب روبهرو میشود.»
موش بیشتر، خانه شادتر عنوان جلد ششم است و به کودکان کمک میکند تا عدد و شمارش را بهتر درک کنند. « هوا بارانی است و آلبرت ناراحت است که نمیتواند برود بیرون، بازی کند. مامان به آلبرت و واندا پیشنهاد میکند دوستهایشان را به خانه دعوت کنند. آلبرت هر موشی را که سر راهش میبیند دعوت میکند. حالا باید دید این همه موش چطوری توی خانهی آنها جا میشوند.»
جلد هفتم با عنوان آلبرت جمع میبندد، جمع و منها کردن ساده را یاد کودکان میدهد. «واندا یک کتاب جدید و جذاب از کتابخانه امانت گرفته و به خانه آورده. آلبرت حاضر است همه چیزش را بدهد (از اسباب بازی تا کرمهای خاکیاش را) تا اول او کتاب را بخواند. حالا باید ببینیم واندا قبول می کند یا نه».
جلد هشتم با عنوان تولدت مبارک، آلبرت! به کودکان در درک اشکال سه بعدی و مفاهیمی چون بلندی، پهنی و گودی کمک میکند. «روز تولد آلبرت است و او حسابی ذوق کرده. قرار است یک عالمه بادکند با کنند و دوستهایش به خانهشان بیایند و کیک بخورند و کلی هدیه بگیرند. اما باید ببینیم آلبرت به چیزی که آرزو کرده میرسد یا نه!»
جلد نهم با عنوان آلبرت به اردو میرود به ترتیب شمردن و چندتاچندتا شمردن را به کودکان میآموزد. «گروه پیشاهنگهای پیشتاز قرار است به اردو بروند. ده تا موش کوچولو لحظه شماری میکنند تا زودتر راه بیفتند و ماجراجویی کنند. اما البرت هنوز راه نیفتاده و می خواهد حلزون خانگی اش را هم به اردو ببرد. موشهای پیشاهنگ که صبرشان تمام شده ، فریاد میزنند: «آلبرت کجاست ؟»
مهمانی عصرانه آلبرت در جلد دهم، به کودکان کمک میکند تا اعداد را با هم مقایسه کنند. «آلبرت تصمیم میگیرد حواسش را جمع کند که یک وقت خواهر بزرگترش، واندا ، بیشتر از او چیزی گیرش نیاید. این کار عادلانه است، مگر نه؟ برای همین آلبرت بادقت حساب همه چیز را نگه می دارد، اما نمی داند گاهی صفر بهتر از یک است ؟»
عنوان جلد یازدهم، دوازده قدم آلبرت است و به کودکان در درک واحدهای اندازهگیری غیراستاندارد کمک میکند. «آلبرت توی حیاط آدمها یک چیز قشنگ و محشر پیدا کرده! یک لنگه کفش کهنه و این لنگه کفش جان میدهد برای اینکه باشگاه شود و آنها بروند تویش و بازی کنند. فقط کاش آلبرت و واندا بتوانند لنگه کفش را توی اتاق بازیشان جا بدهند».
آلبرت سرش شلوغ میشود هم عنوان دوزادهمین و آخرین جلد مجموعه ریاضی با موشی است و به کودکان در درک مفهوم جداسازی، ویژگیها و دستبندی کمک میکند. «آدمها با گربهشان به سفر رفته اند و موشها تصمیم میگیرند به اتاق بازی آدمها بروند! آلبرت یکدفعه یکی از جااسباب بازی هارا می اندازد و اتاق بازی حسابی ریخت و پاش میشود. اما آلبرت چطور میتواند قبل از برگشتن آدمها، اسباببازی ها را دستهبندی کند و سرجایشان بگذارد؟».
برچسبها ادبیات کودک و نوجوان کتاب ترجمه کتاب نشر افقمنبع: ایرنا
کلیدواژه: ادبیات کودک و نوجوان کتاب ترجمه کتاب ادبیات کودک و نوجوان کتاب ترجمه کتاب نشر افق کودکان در درک کتاب ها آدم ها موش ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۱۸۸۶۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ملاصدرا و محبت کردن
خبرگزاری علم و فناوری آنا- آزاده پورحسینی؛ ملاصدرا یک فیلسوف ایرانی و انسان خردمندی بود. او میگفت محبت و مهربانی خیلی مهم است. ملاصدرا معتقد بود مهربانی به معنای رفتار ملایم و توجه به خواست دیگران است. او فکر میکرد که محبت و مهربانی دنیا را جای بهتری میکند. یک نمونه مهربانی این است که وقتی کسی غمگین و ناراحت بود، او را به گرمی در آغوش بگیرید یا بگذارید دوستان تان با اسباب بازیهایتان بازی کنند. مهربانی اصولاً به معنی کمک به دیگران در زمانی است که به آن نیاز دارند. ملاصدرا معتقد بود که حتی کارهای کوچک محبت آمیز میتواند تأثیر زیادی بگذارد. به کار بردن کلماتی مانند «متشکرم» یا «لطفاً» میتواند افراد را خوشحال کند. وقتی کسی مهربان است همه او را دوست دارند، بنابراین از دید بقیه مانند ابرقهرمانی با قلبی مهربان به نظر میرسید.
همه موجودات زنده مخلوق خداوند تبارک و تعالی هستند. بنابراین محبت را نباید تنها نسبت به انسانها داشت. ازاینرو آبیاری گیاهان برای کمک به بزرگ شدن آنها یا غذا دادن به حیوانات نیز محبتآمیز است. به عقیده ملاصدرا وقتی مهربان باشید تمام جهان نیز با شما مهربان خواهند بود. با ابراز محبت به همه (بدون چشمداشت)، تبدیل اخم به لبخند میتوانید گامهای بلندی را به سوی مهربانی بردارید. ملاصدرا معتقد بود که دنیا برای شاد بودن به مهربانی بیشتری از جانب انسانها نیاز دارد. مهربانی حتماً به این معنی نیست که باید کارهای خیلی بزرگ بکنید، گوش دادن به صحبت دوستان تان زمانی که به شخصی نیاز دارند نیز مهربانی به حساب میآید. به عقیده ملاصدرا «مهربان بودن» همیشه کار درستی است. افکار و دیدگاههای ملاصدرا در مورد محبت و مهربانی همچنان بر مردم سراسر جهان تأثیر میگذارد. مهم این است که درسهای ملاصدرا را به خاطر بسپاریم و هر روز تلاش کنیم به انسان بهتری تبدیل شویم.
ایستگاه فکر
آیا مهربانی فقط بین انسانها است؟ یعنی فقط انسانها باید با هم مهربان باشند؟
داستان کوتاه
روزی روزگاری دختر کوچک مهربانی بود به نام لیلی.
لیلی عاشق حیوانات بود و همیشه میان وعدههایش را با گربهها و سگهای ولگرد تقسیم میکرد.
یک روز لیلی یک گنجشگ زخمی را پیدا کرد که در خیابان سرگردان بود، بنابراین او را به خانه برد و از او نگهداری کرد.
گنجشگ رفته رفته حالش بهتر شد. او با خوشحالی پرواز میکرد و روی شانههای لی لی مینشست تا قدردانی خودش را ابراز کند.
لیلی اسم گنجشک را جوجو گذاشت و آنها بهترین دوستان هم شدند و هر روز با هم در پارک بازی میکردند.
یک شب طوفانی، جوجو ناپدید شد و لیلی دلش شکست. او همه جا را گشت و زیر باران شدید نامش را صدا زد.
بالاخره لیلی جوجو را زیر یک درخت در حالی دید که میلرزد. او را در آغوش گرفت و به خانه آورد تا کنار شومینه خشک شود. از آن روز به بعد، لیلی و جوجو جدایی ناپذیر بودند، همیشه مراقب یکدیگر بودند. لی لی گنجشکش را در قفس نمی کرد بلکه با محبت با او برخورد میکرد. دوستی آنها اهمیت محبت و مهربانی را نسبت به همه موجودات زنده به همه افراد محله آموخت. آنها همیشه با خوشی و شادی کنار هم زندگی کردند.
انتهای پیام/